بزرگترین پیروزی

بهترین نیستیم،اما بهترین ها ما را انتخاب می کنند

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات


روز معلم مبارک

سلامت گفتم پیامم دادی ، پیامت چراغ راه زندگیم شد و مرا به سرزمین نور و آگاهی هدایت کردی ای آینیه تمام نمای عشق و محبت و ایثار هر روزت مبارک باد
................
همیشه در طول دوران تحصیلم وقتی به 12 اردیبهشت می رسیدیم،من دچار یک استرس خاص ناشی از خجالت زدگی و شرمندگی میشدم!
 آن دوران وقتی میدیم همکلاسی هایم برای تقدیر و تشکر از معلممان برایشان هدایا و کادوهای را می آوردند و من به دلیل تنگدستی خانواده ام نمی توانستم حتی یک شاخه گل بخرم و به معلمم هدیه کنم کل آن یک هفته که اختصاص به معلمان گرامی مان داشت را خجالت زده و با شرمندگی به پایان می بردم!
بگذریم .....
با این وجود دوران خوبی بود.اگر پول نداشتیم،رفقای با معرفت زیادی در کنارمان بود...
اگرخانواده هایمان از نهیه لباس های نو ،کیف و کفش مدرسه تا حدودی ناتوان بودند،اما همیشه در میان اعضای خانواده گرمی خاصی وجود داشت و از درون آن انرژی های مثبتی می گرفتیم برای تحمل سختی های روزگار!
آنروزها گذشت تا ما بعد از چندین سال حالا حسرت همان روزها و در کنارهم بودنهایمان را بخوریم!

نويسنده: امیر خادم تاريخ: 12 / 1 / 1392برچسب:روز معلم,خاطرات , موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

امیر فقط در زمین راه برود کافیست!

آپلود عکس و فایل

در اوج دوران فوتبالم و همچنین طرفداری امیر قلعه نویی بودم(البته الان هم هستم و فقط کمی منطقی تر شدم،اما جلوی اهالی کوفه از آن زمان هم بیشتر تعصب می کشم!)

مصاحبه ای از عمونصی سرمربی آن سالهای استقلال خوندم که در مورد امیر قلعه نویی پرسیده بودند که فکر نمی کنه با بازی دادن به این بازیکن تیمش را ده نفره به مصاف رقیبان خود می فرستد!؟(خیلی ها اصلا نمی دونن یکی از اسطوره های آبیها نصرالله عبدالهی چه شکلیه و با آن همه بازی ملی و بازی و سرمربیگری در استقلال حالا چکار میکنه،بعد میرن سنگ یک بازیکن خاص رو میزنن ...!)عمو نصی جمله ای میگه که تکه همان روزنامه را تا چند سال در روی در کمد قدیمی خونمون چسبونده بودم  که به علت  گذر زمان پوسیده شدن و از بین رفت!
عمو نصی در مورد ژنرال تیمش گفته بود؛امیر عصای دست من است و اگر فقط بازو بند بر دستش ببندد و داخل زمین بازی فقط راه برود و رهبری داخل میدان را بر عهده بگیرد،برای من راضی کننده و برای تیم قهرمانی به ارمغان خواهد آورد.

نويسنده: امیر خادم تاريخ: 19 / 8 / 1391برچسب:خاطرات,دهه 70,استقلال,نصرالله عبداللهی,ژنرال, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

به یاد هفته نامه های چون؛آینه،البرز،هدف،آوای ساوه،افتخارات ملی و .....

http://img4up.com/up2/50008707025485918530.jpg

با اینکه چند ماهی هست که دیگر مخاطب پر و پاقرض روزنامه خبر ورزشی نیستم و احساس می کنم این روزنامه خودش را بخاطر پر تیراژترین رسانه نوشتاری کمی گم کرده و رویکرد کلی این روزنامه بیشتر بخاطر این ویژگی منحصر به فرد است که تحریریه آن کمتر به نظرات و سلیقه مخاطبین قدیمی اش بها می دهد و سلیقه های متفاوت را به زرق و برق مطالب حاشیه ی ترجیح داده است!
منتهی نباید وقتی مطلبی که باب میل و سلیقه من مخاطب قدیمی هست را به زبان نیاورد و بابتش از تحریریه این روزنامه تشکر نکرد.
طبق عادت چندین ساله که این روزنامه را خریداری می کنم(فقط چند ماهیست که اگر روزنامه را نخوانم چیزی را گم نکرده ام و دیگر همانند قدیم که حتی از مطالعه تبلیغاتش دست نمی کشیدم،زیاد توجهی نمی کنم و فقط برای کامل نگه داشتن آرشیو چندین ساله ام هنوز این روزنامه را تهیه می کنم)

چشمم به مطلب صفحه 5 و پر حاشیه خبرورزشی امروز افتاد.
خیلی عالی هم خودشان را نقد کرده بودند و هم بازیکنان فعلی فوتبال ایران را!و هم اینکه یادی از گذشته و تاثیرات هفته نامه های دهه 60 و 70 کرده بودند که برای امثال من یادآور خیلی از خاطرات تلخ و شیرین بوده!باید به تحریریه این روزنامه و مخصوصا نویسنده آن بگویم دست مریزاد و دمتان گرم.این بار بعداز مدتها مطلبی خواندم که فکر کنم از دست دبیر تحریریه و یا سردبیر آن یه جورائی در رفته بود!بنده چند وقتیست که با خیلی از تحلیل ها و نوشته های این روزنامه مخالف هستم و بعضا آنها را تا حدودی کلا نفی می کنم!اما این مطلب امروز خبر ورزشی جا دارد که از تحریریه خبر ورزشی یک تشکر بلند بالا کرد و یک خسته نباشید مشتی گفت..

این مقاله من را به یاد هفته نامه های چون؛آینه،البرز،هدف،آوای ساوه،افتخارات ملی و ....انداخت.یاد یدالله خاکباز مقدم که سردبیرومدیر مسئول هفته نامه افتخارات ملی بود.هفته نامه ای که بعد از چاپ،در اولین تمرین با تیم تحت مربیگری خدابیامرز آقا یدالله در ورزشگاه شهید پناهی (پایین تراز میدان خراسان-17 شهریور جنوبی)همیشه چند تای آن در صندوق عقب ماشینش موجود بود و در پایان تمرین بین بازیکنان تیمش پخش میشد.

خیلی کیف کردم ....!
ممنون آقای جوادی،دمتان گرم آقای اشراقی ....
وخدا قوت بچه های تحریریه خبرورزشی که ما را بردی به زمانیکه تعصب حداقل خریدنی نبود و همه چیز بر اساس احترام و معرفت سنجیده می شد.



امیر خادم- عضو سابق باشگاه خوانندگان روزنامه خبر ورزشی بانک مقالات امیرخادم

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
بعضی از مطالب نوشته شده در باشگاه خوانندگان خبر ورزشی

ادامه مطلب
نويسنده: امیر خادم تاريخ: 14 / 4 / 1391برچسب:رسانه های نوشتاری,خاطرات,تفاوت نسل ها, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

جریمه ...تومانی،تاوان عشق به روزنامه استقلال جوان
از نــــگاه دوربـــين شـــما

وقتی برای انجام دادن کاری اداری به یکی از شهرهای غربی کشور رفته بودم،وسط یکی از میادین پر رفت و آمد و شلوغ چشمم به یه کیوسک روزنامه فروشی افتاد .یادم آمد که روزنامه محبوبم رانخردیم!
به دوستم گفتم یه نیش ترمز بزن تا سریع یک روزنامه بخرم !اما هر چقدر اصرار کردم به دلیل نبودن جا و قرار گرفتن روزنامه فروشی در کنار یک میدان دوستم حاضر به نگه داشتن ماشین نشد!من هم لجبازی کردم و در حین حرکت آرام ماشین در را باز کردم و سریع به سمت کیوسک روزنامه فروشی رفتم.اما وقتی روزنامه مورد علاقه ام را خریدم و خواستم سریع به سمت ماشین برگردم،در کنار دکه روزنامه فروشی پیرمردی را دیدم که یه جوری در حال خواندن روزنامه استقلال است که اگر بقل دستش یک انفجاری هم صورت بگیرد،متوجه نخواهد شد!برای همین یواشکی با موبایلم یک عکس از این نوع روزنامه خواندن وسط یک شهر شلوغ و در یک میدان پر رفت و آمد گرفتم!

البته همین کار من باعث شد که یکی از همکاران زحمت کش و قدیمی سردار رویانیان!(منظورمامورپلیس راهنمایی رانندگی) یک قبض جریمه .... تومانی برای نگه داشتن ماشین در وسط میدان توسط دوستم به وی تقدیم وی کند!

نويسنده: امیر خادم تاريخ: 14 / 4 / 1391برچسب:روزنامه استقلال جوان,خاطرات, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

انگار خدای ما آن روز،استقلالی بود!

http://img4up.com/up2/78473176626390647246.jpg


پارسال در همین فصل نقل و انتقالات بود که پدرم به علت مشکلی که برای قلبش به وجود آمده بود در یکی از بیمارستانها بستری شده بود.
من و برادر و خواهرم که مادر خود را حدود 15 سال قبل بر اثر یک تصادف جاده ای از دست داده بودیم؛خیلی می ترسیدیم که خدای نکرده ....!
اما چون من پسر بزرگ خانواده بودم و باید هم بر استرس و نگرانی خودم غلبه می کردم و هم به خواهر و برادرم روحیه لازم را بدهم،سعی کردم با پرداختن به موضوعات فوتبالی و .... آن دو را از نگرانی هایشان یک مقدار آنهم برای لحظاتی دور کنم.
یکی از شیرین کاری های من برای شاد شدن خواهرم که دائما در حال گریه کردن بود این بود که وقتی یکی از پرستاران بیمارستان برای پدرم لباس عمل به رنگ کرم آورده بود و در دستش لباسی دیگر به رنگ آبی دیده میشد،خطاب به خانم پرستار گفتم پدرم استقلالیه و اگر میشه آن لباس آبی رنگ را بهش بدید.پرستار خوش اخلاق وقتی دید که
چشمهای پر از اشک خواهرم با این حرف من کمی لبخند بر روی صورتش نقش بسته،با کمال میل قبول کرد و .....
این دو عکس را درست 5 ساعت قبل از عمل پدرم به همراه دو روزنامه ای که هر روز می خرم را با گوشی همراهم گرفتم.(استقلال جوان را که از اولین شماره آن خریده ام و آرشیو دارم)
جالب است وقتی عمل جراحی با موفقیت به پایان رسید و پدرم از اتاق ریکاوری به اتاقش به سلامتی برگشت،خواهر و خواهر زاده ام این دو روزنامه را برای همیشه به خانه خود بردند و آرشیو من را ناقص کردند.
استقلال جوان مونس روزهای سخت و شیرین منه.روزهای که من بودم و این روزنامه و سه روز تنهایی در خانه ای که هیچ کس نبود و فقط من بودم مونس تنهایی ام و خبر مرگ مادرم.

بعد از عمل بابا،وقتی سه شب به عنوان همراه بیمار در بیمارستان ساعتهای نیمه شب را تنهایی می گذراندم ،بازاین روزنامه یار همیشگی تنهایی من بود،که به کمکم آمد و آن شبها را سپری کردم.
لازم به ذکر است که خواهرزاده ام از مشتریان پر پاقرص روزنامه استقلال جوان شده و خدای آنهم برایش آبی رنگ است!!!!

http://img4up.com/up2/09232480187192198374.jpg

نويسنده: امیر خادم تاريخ: 13 / 4 / 1391برچسب:روزنامه استقلال جوان,خاطرات,مونس روزهای سخت من, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

غصه نخور و غمگین نباش؛فقط حمایت کن

استقلالی بودن خودش یک افتخار است و نصیب هر کسی نمی شود


وقتی برای اولین بار به همراه پسر عموی استقلالی ام و برادر کوچکترم در سال 69 به استادیوم رفتیم،فقط بخاطر علاقه به بازی فوتبال که تنها تفریح و سرگرمی آن زمان ما بود و حتی یادم هست در زمان جنگ بعضی مواقع تهیه همان توپ یلاستیکی قرمز رنگ که نوارهای سفیدی در میانش بود،هم به زور قابل تهیه بود.از بازیکنان فوتبال احمد عابدزاده،محمد پنجعلی و چند ملی پوش دیگر که در بازیهای آسیایی قهرمان شده بودند،را می شناختیم.
بازی استقلال با تراکتور سازی بود؛وقتی برای اولین بار از تونل یکی راهروهای منتهی به جایگاه استقلالی ها وارد ورزشگاه آزادی شدم،چمن سبز رنگ زمین از همان تونل سیاه و تاریک ورودی به سکوها کاملا چشم نواز بود.از نردیک دیدن یک بازی فوتبال واقعی با بازیکنان معروف را؛من و برادرم آرزویش را داشتیم.
احمد عابدزاده روی نیمکت نشسته بود و حمید بابازاده داشت درون دروازه خودش را گرم می کرد.عابدزاده را تماشاگران تشویق می کردند و از وی می خواستند که به جایگاه تیفوسی ها نزدیکتر بشه.تازه آنجا فهمیدم ،این جایگاهی که من و برادرم و پسر عمویم(که خیلی ها آن زمان وی را می شناختند)سکوهای آن از تماشاگرانی پر میشه که عاشق و دیوانه استقلال هستند و رنگ آبی نماد عاشقی آنهاست.

وقتی بازی با نتیجه دو بر یک تمام شد،پسر عمویم رو به من و داداشم کرد و گفت حالا ببینم استقلالی هستید یا پرسپولیسی!؟من که خیلی از جو ورزشگاه و بخصوص بازیکنانی چون عابدزاده چنگیز و ... خوشم آمده بود،در زمان خروج از ورزشگاه به یکباره داد زدم که من از حالا استقلالی هستم.پسر عمویم از من پرسید چطور؟چرا الکی میگی استقلالی هستم؟تو که تا قبل از بازی می گفتی،فرقی برای من نداره و فقط دوست دارم بازیکنانی چون عابدزاده و ...را از نزدیک ببینم؟من نمی دانستم در آن لحظه باید چی می گفتم!فقط با غرور خاصی که نشان از ذوق زیادی بود،گفتم:من استقلالی هستم و این تیم را دوست دارم.در این لحظه پسر عمویم دست راست خود را به سمت من آورد و گفت باید یک یا علی بهم بگی و مثل بعضی ها هیچ وقت تیم مورد علاقه ات را تنها نگذاری و خدایی نکرده عوض نکنی!
من هم با غرور خاص یک نوجوان 9 ،10 ساله دستم را در دستان مردانه وی گذاشتم و محکم فشار دادم و گفتم استقلالی استقلالیم.

همین سئوال را دوباره پسر عمویم از برادرم که یکسال از من کوچکتر بود پرسید (من با او تقریبا هم سن بودیم و بین دو برادر معمولا برای اینکه بیشتر خودشان را به دیگران نشان دهند،همیشه تضاد در عقاید و نظراتشان دیده می شد،اما این بار در کمال تعجب و هماهنگ با من گفت:منهم استقلالی ام!
وقتی پسر عمویم همان کاری را که با من کرد و با برادرم هم دست داد،بعداز باز شدن دستانش گفت تو یک استقلالی خوب نیستی و مثل امیر محکم دست ندادی!گذشت تا وقتی احمد عابدزاده بنا بر همان دلایلی که همه می دانیم پیراهن قرمز را برتن کرد.از این زمان به بعد برادرم ملون شد و تغییر علاقه داد و یک پرسپولیسی شد!
اگر این خاطره تکراریه را برایتان دوباره نوشتم برای این بود که بگم،عشق به یک چیزی یکبار در دل یک عاشق وارد میشه و بیرون کردنش دیگه کار سختیه!الان من برای عشقم و تیم محبوبم ساعتها بعد از کارهای شخصی و روزانه ام وقت می گذارم و مطلب می نویسم و اظهار نظر می کنم و به استادیوم می روم،اما برادر پرسپولیسی من شاید از جعبه جادوئی هم بازی های قرمزها را نبینه!الان من اگر بنا بر هر دلیلی نتوانم به استادیوم بروم،هر کجا باشم از لحظه لحظه بازی تیم محبوبم از طریق دوستان و اقوام اطلاع پیدا میکنم و تا بازی تمام نشه و نتیجه اش مشخص نشه،استرس دارم!اما برادرم شاید اصلا نداند بازیکنان این فصل پیوسته به تیم مورد علاقه اش چه کسانی هستند!
مع الوصف می خواستم بگویم بازیکنان بزرگی چون؛عابدزاده ها،چنگیزها،اصغر حاجیلوها،امیر قلعه نویی ها،شاهین و شاهرخ بیانی ها،علی منصوریان ها و .... آمدن و رفتن.اما این استقلال عشق ابدی من بود که برای من ماندگار ماند و هرگز از قلبم خارج نشد.

بله .... فوتبال ما هم آرام آرام رو به حرفه ای شدن پا گذاشته،هر لحظه احتمال آمدن یک ستاره از اردو رقیب به تیم ما و بر عکس وجود داره! و اکثر هواداران هم از دغدغه های اصلیشان اول بردن تیم رقیب و بعد قهرمان شدن تیمشان می باشد و بخاطر همین از این رفت و آمدها زیاد حرف می زنند و لحظاتی شاد و غمگین می شوند.
این همان جذابیت ورزشی است که در دنیا حرف اول را می زنه!کری خواندن ها،کل کل کردن ها و .... ناراحتی های بعد از هر باخت و شادی های بعداز هر برد،همه و همه فقط گویای یک واقعیت است،فوتبال همیشه هست،زندگی در جریان است،باید به آینده امیدوار بود و از افتخارات گذشته یاد کرد.
اما این وسط فقط یک چیز یا بهتر بگویم یک نام بوده که هیچ وقت نغییر پذیر نبوده و نخواهد شد،آنهم نام زیبای تیم محبوبم استقلال است که با وجود اینکه بزرگانی به این تیم آمدن و رفتن و بازهم خواهند آمد و خواهند رفت،هیچ گونه و هیچ وقت از ابهت و بزرگی نام آن ذره ای کم نشده و استقلال باقی مانده است.

ناراحت نیامدن انصاری فر ها و یا رفتن آندوها نباشید،اگر نگاهی به هفت بازیکنی که امسال جذب تیم شدن بیاندازیم،پنج بازیکن آن دوباره به تیم برگشتند.خیلی از سالها ستاره های بزرگتر از این بازیکنان آمدن و رفتند، و خیلی زمانها بوده که آن چیزی که ما می خواستیم به وقوع نپیوسته و در عوض خیلی سالها وقتی امیدی برای نتیجه گرفتن نداشتیم ،همانند آخرین قهرمانیمان در کنار حرم علی ابن موسی الرضا(ع)،قهرمان شدیم.
تیم خودت را حمایت کن و دلخور این رفت و آمدها نباش!استقلالی بودن خودش یک افتخار است که نصیب هر کسی نمی شود.پس استقلالی باش و ناراحت هیچ چیز نباش!همین بازیکنان امسال نوید بخش روزهای شیرینی برای من و تو ...خواهند بود،مطمئن باش.

نويسنده: امیر خادم تاريخ: 29 / 3 / 1391برچسب:خاطرات,نقل و انتقالات,حماین هوادارن, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 386 صفحه بعد

درباره وبلاگ

سلام. در این وبلاگ به مسائل فنی و حواشی روز فوتبال پرداخته میشود و نویسندگان آن با اعضا خود و دیگر بازدید کنندگان وب در مورد مسائل مختلف به بحث و تبادل نظر می پردازند..لذا از بازدید کنندگان محترم می خواهیم اگر بر خلاف نظرات و عقاید ما با مطالب نوشته شده اختلاف نظرب دارند آنها را ،برای بهبودی در روند نوشتن مطالب آینده در قسمت نظرات مرقوم کنند.. لازم به ذکر است که نویسندگان این وبلاگ به هیچ یک از گروهای خاص ورزشی،اداری و.... وابسته نبوده و فقط بصورت مستقل،نظرات و دیدگاه هایشان را در مورد رشته ورزشی فوتبال و حواشی آن به اشتراک می گذارند..

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب