نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پير دگرباره جوان خواهد شد
سال 91 با تمام خوبی ها و بدی های روزهایش روبه اتمام است.به شخصه در این سال روزهای خوبی را طی نکردم.عقربه های ساعت تیک تاک کنان با زبان بی زبانیش به من اشاره دارد که زمستان را باید بدرقه کرد!سختیها و روزهای سخت امسال را فقط باید در گوشه ذهنت آرشیو کرد و از ساعتی دگر نام آنها را خاطره گذاشت!باید به شرط حیات و نفش روزهای که قرار است در سال جدید سپری کنیم امیدوار شد!به روزهای که نمی دانیم چه سرنوشتی را خدای مهربان برایمان مقدر کرده است.
در حیاط قدیمی خانه پدری مان ایستاده بودم که چشمم به درخت کنار حیاط افتاد،شکوفه زده بود.چقدر زیبا و چشم نواز شده بود.یاد عزیزانی که امسال از دست داده بودم افتادم.یاد روز اول بهمن ماه که پسر عمه 19 ساله خود را از دست داده ام. داشتم دیوانه میشدم.قلبم بدجوری به تپش افتاده بود،نتوانستم خودمم را کنترل کنم و .....
حالا که حالم کمی بهتر شده،به حال و احوالی فکر میکنم که قراراست چند ساعتی دیگر متحول بشود!
نمی دانم زمستان سال آینده را خواهم دید یا نه!نمی دانم کمی زودتر ماه رمضان را خواهم دید یا نه!نمی دانم قسمت عزدارای برای شهیدان دشت کربلا در محرم سال 92 نصیبم خواهد شد یا نه!
اما هر چه قسمت باشد بازهم مثل امسال و با تمام سختیها و مشکلاتی که پشت سر گذاشتم،فقط می گویم راضیم به رضای خدا.
|