محمد رحمانی در وبلاگ امت حزب الله نوشت:
به همسایه ها گفت بود تو را به خدا پوست مرغ هایتان را دور نریزید بدهید به ما !!
می گفت شب ها وقتی بچه هاش بهانه شام می گیرند از روی ناچاری قابلمه را پر از آب میکنه و روی گاز میزاره تا بجوشید و بچه ها در رویای غذا به خواب برن!
فقیر بود اما صورتش را با سیلی سرخ نگه می داشت، زن بیوه با هزار امید می امد جلوی خیریه مسجد میایستاد تا شاید با گرفتن اندک برنج هندی و پاکستانی صبح خود و کودکانش را شب کند.
اشتباه نکنید ماجرا افسانه نیست عین واقعیته، داستان مال 100 سال پیش نیست مال همین روزگاره روزگاری که عده ای از گشنگی می میرند و عده ای دیگر از پر خوری ...
اینجا تهران است پایتخت ایران اسلامی همانجا که شعار عدالت میدهد، عدالت علی؟!
راستی چه نام آشنایی است علی !
راستی چرا امیر المومنین تیم فوتبال نداشت؟
فکر کنم مولا ضد فوتبال بوده!
راستی اگر امام زمان بیاید تکلیف فوتبال چه می شود؟
امام زمان بودجه پرسپولیس را میدهد یا نه؟
یادش به خیر چقدر زود می گذرد، عجب دنیای کوچکی است!
رفقا یادتان هست یادتان هست آن روزی که برای حمایت از مظلوم پا به استادیوم گذاشتیم چه شد؟!
یادتان هست حبیب کاشانی بعد از بازی یک هو سر کله اش پیدا شد؟
ان روز به کاشانی که لیدر ها دوره اش کرده بودند، گفتم حاجی ، برادر شهید! جای تو میان اینها نیست فردا روز دیگر امت حزب الله تو را نمی پذیرد، قلدری هلم داد و برای سلامتی حاجی شان صلوات فرستاد و رفتند!
و چه زود همان ها با فحش خواهر و مادر به سراغ حاجی شان رفتند؟!
ای کاش هیچ وقت پای حاجی ها به فوتبال باز نمی شد ماجرای امروز رویانیان دیدن دارد، سردار دیروز حالا برای خودش لاتی شده دلالی شده، به راحتی بیت المال را به حلق عروسک هایش می ریزد، راستی آقای رونیان پوست مرغ های خانه ات را چه می کنی؟!
ای کاش همانکزاواتی ها در فوتبال می ماندند، ای کاش اسپانسر فوتبال به جای شرکت های دولتی، نظامی و... همان شرکت ابجو سازی بود، دیگر ان وقت تکلیفمان روشن بود سرمان را بالا می گرفتیم و می گفتیم، خب بیت المال که نیست!با لحن طلبکارانهای می گفتیم همین پول ها را خوردهاند که هر روز سر از یک پارتی شبانه در میاورند. اما امروز سرهایمان باید پایین باشد، راستی آقای رویانیان با بودجه دولتی باشگاهت با آن BMW ها BENZ ها و Porsche چقدر پوست مرغ می شه خرید؟